راستش نه همیشه. امروز از دسته روزهای عمیقا دلگیرم بود و هجوم سایه سیاه تاریکی. باورم نمیشه تو این دنیا حتا یه دوست اختصاصی ندارم :) از ظهر تا الان سالمط بودن و هیچ کار مفیدی نکردم صرفا نمیخواستم وقتی میان، تو اتاق تنها باشم! میدونی گاهی از دیدن اطرافیانت که یکی یا یه گروهی دارن که بهشون خوش میگذره باعث میشه بیشتر فکر کنی فکر کنی به عمق تنهاییت! بچه ها یا کوهن یا در حال خوشگذرانی با فرندهاشون که صد البته هیچوقت دنبال رابطه بی تعهد نبودم و نیستم ولی خب این‌ حجم از تنهایی انصاف نیست :) و گاها تیکه های جالب کسی که تا دیروز . ه:) میخوام یه لقمه یه چیز بخورم و برم سالمط که وقتی میان، اتاق تنها نباشم. کاش نیان حالا حالاها.یه گروه زده شد که بگم گه زدن دوباره خودم بود با حضور ا، که هر حرفش اعصابم رو خرد میکرد و لفت دادم :) نشون دادن ضعف به حالت مفتضح. از اینهمه ابهام در مورد همه چیز دلگیرم :( 

ب.ن: باید تکلیف خودم رو روشن تر کنم و نذارم اینهمه عمرسوزی سر اراجیف اتفاق بیفته

 میدونی یه خوشحالی خیلی گنده باید رخ بده که غم تمام این سالهای منو جبران کنه.:)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها